خیــــــــــــــــــانتـ
▐ غـُروبـــِ اَبـَـבےِ روزگارِ مَـלּ ▐

باز با دیگری دیدم تو را

جای قهر و اخم خندیدم تو را

باز گفتی اشتباهت دیده ام

گفتمت باشد,بخشیدم تو را

باز هم این قصه ات تکرار شد

با رقیبان رفتنت انکار شد

آنقدر کردی که دیگر قلب من

از تو و عشق تو بیزار شد

آن رقیبان یک شبت میخواستند

ذره ذره پاکی ات می کاستند

شب به مهمان خانه ات مهمان شدند

صبح اما از برت برخاستند

آمدی گفتی پشیمانی دگر

زین پس پاک می مانی اما دگر

گفتمت توبه به گرگان چاره نیست

گفتی ام چون کوه ایمانی دگر

گفتمت باشد بخشیدم تو را

اخم وا کردم و خندیدم تو را

زین حکایت ساعتی نگذشت تا

باز با آن دیگری دیدم تو را



نظرات شما عزیزان:

عاشق
ساعت14:55---15 آذر 1391
سلام

وبلاگتون خوب بود

لینک کردمتون

موفق باشید

به منم سر بزنپاسخ:hatman sar mizanam


ژیلا
ساعت16:11---18 آبان 1391
بعضی چیزا رو نمی شه نوشت
بعضی چیزا رو نمی شه گفت

بعضی چیزا رو فقط می شه احساس کرد

بعضی بغضا رو نمی شه شکست

بعضی بغضا رو فقط باید قورت بدی

بعضی دردا رو نمی شه فریاد زد

بعضی دردا رو فقط می شه اشک ریخت.....


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






+ تاريخ جمعه 17 / 8 / 1391برچسب:, | ساعت14:50 | نويسنده غـــــــرᕤبـــِ تـَᑔـهایـــــــے
|